سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم دنیا در کار دنیا دو گونه‏اند : آن که براى دنیا کار کرد و دنیا او را از آخرتش بازداشت ، بر بازمانده‏اش از درویشى ترسان است و خود از دنیا بر خویشتن در امان . پس زندگانى خود را در سود دیگرى دربازد . و آن که در دنیا براى پس از دنیا کار کند ، پس بى آنکه کار کند بهره وى را از دنیا بسوى او تازد ، و هر دو نصیب را فراهم کرده و هر دو جهان را به دست آورده ، چنین کس را نزد خدا آبروست و هر چه از خدا خواهد از آن اوست . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----88932---
بازدید امروز: ----20-----
بازدید دیروز: ----12-----
مهتاب شب

 

نویسنده: مهتاب
چهارشنبه 86/7/11 ساعت 11:8 عصر

حضرت علی

 علی مولای مظلومان عالم     بگو از نارفیقان چون بنالم 
 از آن شامی که سر در چاه کردی     مرا از درد خویش آگاه کردی
 طنین ناله در افلاک افتاد     تمام آسمان بر خاک افتاد
 پر و بال تو ((زهرا)) را شکستند     تو را با ریسمان فتنه بستند
کدامین شب از آن شب تیره تر بود     که زهرا حایل دیوار و در بود
زمان بر سینه خود سنگ می کوفت     زمین از داغ زهرا شعله ور بود
تو می دیدی ولی لب بسته بودی     که آیین محمد در خطر بود؟
ندانستم که در چشم حقیقت     کدامین مصلحت مد نظر بود
گلویت استخوانی آتشین داشت     که فریادت فقط در چشم تر بود؟
فدای تیغ عریان تو گردم     کسی آیا زتو مظلوم تر بود؟
مه خورشید طلعت کیست؟ زهرا     چراغ شعله خلقت کیست ؟ زهرا
پس از زهرا علی بی همزبان شد     اسیر امتی نامهربان شد
علی تنهاست در یک قوم گمراه     زبانش را که می فهمد به جز چاه
پس از او کیسه نان و رطب کو     صدای ناله های نیمه شب کو
خدایا کاش آن شب بی سحر بود     که تیغ ابن ملجم شعله ور بود
اذان گفتند و ما در خواب بودیم     علی تنها به مسجد رهسپر بود
در آن شب تا قمر در عقرب افتاد     غم عالم به دوش زینب افتاد
فدک شد پایمال نانجیبان     علی لرزید و در تاب و تب افتاد
یقین دارم به جرم فتح خیبر     فدک در دست ال مرحب افتاد
علی جان کوفیان غیرت ندارند     که فرمان تو را گردن گذارند
علی جان کوفیان با کیاست     جدا کردند دین را از سیاست
بنام دین سر دین را شکستند     دو بال مرغ امین را شکستند

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مهتاب
دوشنبه 86/7/9 ساعت 9:59 عصر

شب رسید از راه و در من آتش عصیان گرفت   باز هم از هر طرف شک راه برایمان گرفت

در سیاهی مانده بودم بین ابلیس و خدا          زودتر از هر کسی دست مرا شیطان گرفت

لب به لبهایم نهاد و شوکرانی تلخ بود             آنچه از طعم لبش در خون من جریان گرفت

دیدگانش مشعلی خونین که بر من خیره شد   برقی از چشمش جهید و ناگهان طوفان گرفت

چشم واکردم و دیدم آسمان شلاق وار            تیغ خشمش را به سمت من ، من عریان گرفت

جرم من عشق است و شیطان آرزوهای مرا      از من ، این عاصی ترین موجود نافرمان گرفت

حلقه زد بر گردنم وز آسمان آویختم                 انتقام تلخ خود را باز از انسان گرفت

سایه ای از جسم آویزان من روی زمین            بود و کم کم زیر باران دست و پا زد جان گرفت

سایه راه افتاد و خاک از شانه هایش می تکاند   رفت و این سوی غبارش یک نفر پایان گرفت

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مهتاب
سه شنبه 86/6/6 ساعت 4:50 عصر

قال المهدی علیه السلام : برای فرج من زیاد دعا کنید ، چرا که این زیا دعا کردن خود فرج و گشایش در کارهای شماست .

  انتظار

 

عاقبت می رسد آنروز که در سجده نورانی عشق

همه غمهای سیاه این دل غمزده را خاک کنم

عاقبت می رسد آن روز که من اشک را با لبه چارقدم پاک کنم

به قلم زهرا زارعی


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مهتاب
جمعه 86/5/26 ساعت 11:16 عصر

سلام

 امروز به مطلبی برخوردم که حیفم اومد شما رو از اون بهره مند نسازم.  امیدوارم مطلب را بخونید و لذت ببرید .

در ضمن خوشحال میشم نظر بدین 

آدمها مثل کتاب هستند؟

 ادامه مطلب...

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مهتاب
جمعه 86/5/26 ساعت 4:59 عصر

دست ها همه سوی خالق لم یزلی است

دل ها همه واله و شیدای علی است

امروز تمام شیعیان خوشنودند

چون روز ولادت حسین بن علی (ع) است

 

امام حسین (ع)

دعای روز سوم شعبان

 ادامه مطلب...

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مهتاب
چهارشنبه 86/5/24 ساعت 1:3 صبح

اگر تنهاترین تنهایان شوم
باز هم خدا هست
او جانشین تمام نداشتن ها در زمین است

 god


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مهتاب
پنج شنبه 86/5/18 ساعت 5:16 عصر

 

خبر آمد خبری در راه است
سرخوش آن دل که از آن آگاه است

شاید این جمعه بیاید...شاید
پرده از چهره گشاید...شاید

دست افشان...پای کوبان می روم
بر در سلطان خوبان می روم

می روم بار دگر مستم کند
بی سر و بی پا و بی دستم کند

می روم کز خویشتن بیرون شوم
در پی لیلا رخی مجنون شوم

هر که نشناسد امام خویش را
بر که بسپارد زمان خویش را

با همه لحن خوش آواییم
در به در کوچه ی تنهاییم

ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر
نغمه ی تو از همه پر شور تر

کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی

کاش که همسایه ی ما می شدی
مایه ی آسایه ی ما می شدی

هر که به دیدار تو نایل شود
یک شبه حلال مسائل شود

دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ی ما را عطشی دست داد

نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت

نام تو آرامه ی جان من است
نامه ی تو خط امان من است

ای نگهت خاستگه آفتاب
در من ظلمت زده یک شب بتاب

پرده برانداز ز چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم

ای نفست یارومدد کار ما
کی و کجا وعده ی دیدار ما؟


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مهتاب
پنج شنبه 86/5/18 ساعت 4:15 عصر

آخرت عین شهر شلوغ دنیاست ، اگر کرایه خانه نفس را ندهی جل و پلاس روحت را بیرون می اندازند . اگر ساعت 4 صبح کارت عبودیتت را نزنی کسر حقوق مشییت خواهی شد . آنگاه  شورای اداری آفرینش به 6 ماه اعمال شاقه ریاضت محکومت می کند . اینجا شهر آخرت است ،اگر ندوی توی صفهای نماز کوپن حقت باطل می شود. اگر تمرین قنوت نکنی لطافت و عاطفه یادت می رود.اگر در مقابل زیبایی دلت نلرزد گوش ات بدهکار بهشت نخواهد شد.دنیا شهر آخرت است عده ای ساکن شمال شهر بهشت اند و عده ای در جنوب شهر جهنم دست و پا می زنند . اما تو در بند شمال شهر نباش ، در جنوب شهر دوزخ هم خدا یافت آباد می شود.آنجا هم ممکن است ترقی کنی و یکهو سر از فرمانیه رحمت الهی در آوری یا از شقایقیه نرسیده به زعفرانیه برخیزی . خدا خیلی از رئیس اداره رحیم تر است. ممکن است به تو بدی آب و هوای جهنم دهد. ممکن است حق اولاد تو را در ترفیع درجاتت رعایت کند ، ممکن است به تو فوق العاده شغل دنیا بدهد، ممکن است حقوق اشتغال به دنیای تو را در آخرت پرداخت کند. ممکن است سر برج رحمت که برسد یک تور ابدی بهشت را برای تو پاداش بنویسد. ممکن است تو را برای ادامه تحصیل خداوند به ملکوت بفرستد ، ممکن است با بورس مغفرت بروی خارج مذهب و درس خارج کفر و ایمان را هم بخوانی و با نمرات عالی عرفان به کالج کبریا وارد شوی.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مهتاب
سه شنبه 86/5/9 ساعت 1:21 عصر

تفکر کن که آخر از کجایی

جدا گشته ز بحر او کجایی

شناسی گر به معنا خویش را باز

بدان کز کجا داری تو آغاز

عطار نیشابوری


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مهتاب
سه شنبه 86/5/9 ساعت 1:17 عصر

در یک غروب تلخ خدایا دلم گرفت

در شوره زار غربت و غمها دلم گرفت

من در تمام آیینه ها داد می زنم

اینجا میان غربت دنیا دلم گرفت


    نظرات دیگران ( )
   1   2      >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • تو فقط خدا خدا کن
    شعری از سهراب
    داستان ما در این دوران
    دوباره برگشتم
    باز هم خدا
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •