"اي اشك"ندانم آتشي يا آبي اي اشک گل داغي ولي شادابي اي اشکشکستي سيل بند ديده و دلکه دريايي ترين سيلابي اي اشککنار ساحل خاموش چشممدرخشان گوهر شب تابي اي اشک به چشم مردم اختر شمارمشبم را خوشه مهتابي اي اشکگل افشان کن گذرگاه،خيالمکه خون ديده ي بيخوابي اي اشکنمازم نور معنا از تو داردچراغ روشن محرابي اي اشکغزل بي آب رويت گفتني نيستبر آي از دل، که شعر نابي اي اشک