هر کسی هم نفسم شد دست آخر قفسم شد.
من ساده به خیالم که همه کار و کسم شد.
اون که عاشقانه خندید خنده های من دزدید زیر چشمه مهربونی خواب یک توطئه می دید .
اینجا زمستان زود می آید
حتی زودتر از پاییز
ولی امسال چه باک
که بهار دلت با من است.
When mined knows , we call it knowledge
When heart knows , we call it love
And when being knows , we call it meditatian
Osho
وقتی ذهن می شناسد، آن را دانش می خوانیم .
وقتی دل می داند ، آن را عشق می نامیم .
و آنگاه که وجود می شناسد ، با مکاشفه روبروئیم .
اوشو
هیچ کس مرا عذاب نمی دهد ،
مگر ذرات آلوده و ناخالص خودم ،
اگر ذراتم را پاک و دوست داشتنی کنم ،
محبت دیگران را بدست خواهم آورد.
وقتی که تنهای تنها می شوی ؛
وقتی که دوستانت ، آنها که نیازمند یاریشان هستی ، درست در حساس ترین نقطه رهایت می کنند ؛
وقتی که در دست همانان که پشتوانه و پشتگرمی محسوبشان می کردی ، خنجری می بینی ؛
وقتی زیر سنگی که به استواری اش سوگند می خوردی و تکیه گاهش می شمردی ،
ماری خفته می بینی که در تکان حادثه از خواب جهیده است ؛
وقتی که امواج امتحان ، خاشاک دوستی های سطحی را می رباید
و لجن متعفن خودخواهی و منفعت طلبی را عریان می سازد ؛
وقتی که هیچ تکیه گاهی برایت نمی ماند و هیچ دستی خالصانه به دوستی گشاده نمی گردد ؛
یک ملجا و امید و پناهگاه می ماند که هیچ حادثه ای نمی تواند او را از تو بگیرد .
او حتی در مقابل بدی های تو خوبی می آورد و روی زشتی های تو پرده ی اغماض می افکند .
اگر بدانی که محبت و اشتیاق او به تو چقدر است بند بند تنت از هم می گسلد ...
حتماً دانسته ای او کیست...
پس چرا در انتها به او برسی ؛ از او آغاز کن !!!
بیش و پیش از همه خدا را دوست بگیر...
دلت همیشه گرم خدا باد
سیّد مهدی شجاعی
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ...
تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست ..
تنهایی را دوست دام زیرا تجربه کردم ...
تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست .. .
تنهایی را دوست دارم زیرا....
در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد.
رفتی و من زیر پلک ناودان گریه کردم مثل ابر آسمان
رفتی و آرایه های آرزو.... محو شد در جای پاهای آسمان
رفتی و بی تو فقط این اشک بود چتر چشمان پر از اندوهمان
رفتی و لبهای مرداب دلم خشک شد چون یک شقایق بی گمان
رفتی و وقت غروب من رسید روز مرگ عشق و شعری جاودان
کاش می دانستی
دل من با تو فقط می ماند
چشمهایم ز شکوفایی عشق تو فقط می خواند
کاش می دانستی
عشق من رنگ حقیقت دارد
اشکهایم به تمنای نگاه تو فقط می بارد
کاش می دانستی
تو فقط مال همین قلب ژر احساس منی
تو نمی دانی من....
(زهرا زارعی)
گریه کن گریه قشنگه گریه سهم دل تنگه
گریه کن گریه غروبه مرهم این راه دوره
نکنه تنها بمونی دل به غصه ها بدوزی
و بشی مثل ستاره تو دل شبا بسوزی
سربده آواز هق هق خالی کن دلی که تنگه
گریه کن گریه قشنگه گریه سهم دل تنگه
پروردگارا ... پناهم بخش تا موجودی آزمند و خویشتن دوست نباشم . مگذار که صولت خشم ، حصار بردباری مرا در هم بشکند و حمله حسد ، مناعت فطرت مرا به خفت و مذلت فرو کشاند.