در تاریکی شب هنگامی که همه خوابیده اند ، من محبوبم را می خوانم و او بسوی من می آید . محبوب من با گام هایی نرم و بی صدا می آید . دلارامم همیشه می آید و من با او درد دل می گویم و او با من حرف میزند .
با داشتن چنین معبودی دیگر به هیچ چیز نیاز ندارم . او همه چیز من است . به راستی که آن واحد یگانه در همه چیز حضور دارد.