رفتی و من زیر پلک ناودان گریه کردم مثل ابر آسمان
رفتی و آرایه های آرزو.... محو شد در جای پاهای آسمان
رفتی و بی تو فقط این اشک بود چتر چشمان پر از اندوهمان
رفتی و لبهای مرداب دلم خشک شد چون یک شقایق بی گمان
رفتی و وقت غروب من رسید روز مرگ عشق و شعری جاودان
کاش می دانستی
دل من با تو فقط می ماند
چشمهایم ز شکوفایی عشق تو فقط می خواند
کاش می دانستی
عشق من رنگ حقیقت دارد
اشکهایم به تمنای نگاه تو فقط می بارد
کاش می دانستی
تو فقط مال همین قلب ژر احساس منی
تو نمی دانی من....
(زهرا زارعی)
گریه کن گریه قشنگه گریه سهم دل تنگه
گریه کن گریه غروبه مرهم این راه دوره
نکنه تنها بمونی دل به غصه ها بدوزی
و بشی مثل ستاره تو دل شبا بسوزی
سربده آواز هق هق خالی کن دلی که تنگه
گریه کن گریه قشنگه گریه سهم دل تنگه
پروردگارا ... پناهم بخش تا موجودی آزمند و خویشتن دوست نباشم . مگذار که صولت خشم ، حصار بردباری مرا در هم بشکند و حمله حسد ، مناعت فطرت مرا به خفت و مذلت فرو کشاند.